-
サマリー
あらすじ・解説
سانتیاگو ماهی گیری پیر و باتجربه است که برای بزرگترین صید زندگیاش به تنهایی دل به دریا می زند و تا عمق بیکرانهای دور پیش میرود. او در این سفر حماسی امیدوارانه با دریا و ماهی غولپیکر وارد مبارزهٔ مرگ و زندگی میشود....
سانتیاگوی پیر، صیادی که ماهی گیران میگفتند دچار نحوست و بخت برگشتگی شده، مجبور میشود تنها به دریا برود؛ چرا که «مانولین» یعنی پسری که در چهل روز اول همراه او بود، به فرمان پدرش با «بلاسکوی» ماهی گیر به دریا رفت.
پیرمرد به تنهایی راهی صید میشود و با قایق خالی برمیگردد و هر روز پسر در ساحل منتظر اوست تا ببیند چه زمانی صیدی را به همراه خودش میآورد و به این ترتیب به باور موهوم بخت برگشتگی و نفرین شدگی که باور ماهی گیران آنجاست، پایان دهد.
یک روز صبح زود، مثل همیشه، مانولین میرود که به سانتیاگو در به آب انداختن قایقش کمک کند، اما مادرش او را از همراهی با سانتیاگو نهی میکند و پدر هم با خشونت سعی دارد که فکر سانتیاگو را از سرش بیرون بیاورد. اما چون مانولین زیر بار نمیرود، پدر سعی میکند با مشتهایش او را متقاعد کند، ولی مشتهای پدر هم کاری نیست و مانولین باز هم ...