پادکست تو را نیز عاشوراییست - فصل هشتم- غربال دهر
カートのアイテムが多すぎます
カートに追加できませんでした。
ウィッシュリストに追加できませんでした。
ほしい物リストの削除に失敗しました。
ポッドキャストのフォローに失敗しました
ポッドキャストのフォロー解除に失敗しました
-
ナレーター:
-
著者:
このコンテンツについて
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل هشتم:غربال دهر
راوی
تن چهره ای است که جان را ظاهرمی کند ، اما میان این ظاهر و آن باطن چه نسبتی است؟ آنان که روح را مرکبی می گیرند در خدمت اهوای تن ، چه می دانند که چرا اهل باطن از قفس تن می نالند؟ تن چهره جان است، اما از آن اقیانوس بی کرانه نَمی بیش خو ندارد، و اگر داشت که آن دلباختگان صنم ظاهر ، حسین را می شناختند.
محتضران را دیده ای که هنگام مرگ چه رعشه ای بر جانشان می افتد؟ آن جذبه عظیم را که از درون ذرات تن، جان را به آسمان لایتناهای خلد می کشاند که نمی توان دید... اما تن را از آن همه ، جز رعشه ای نصیب نیست . این رعشه، رعشه مرگ است ؛ مرگی پیش از آنكه اجل سر رسد و سایه پردهشت بال های ملك الموت بر بستر ذلت حُر بیفتد ... موتوا قبل ان تموتوا. اینجا دیگر این حُر است که جان خویش را می ستاند، نه ملك الموت...
حُر بن یزید ریاحی تكبیره الاحرام خون بست و آخرین حجاب را نیز درید و آزاد از بندگی غیر، حُرُّ وارد نماز عشق شد و این نماز ، دائم است و آن که درآن وارد شود هرگز از آن فارغ نخواهد شد: الذین هم علی صلاتهم دائمون...
احرار را چه بسا که مكر لیل و نهار به دارالاماره کوفه بكشاند، اما غربال ابتلائات هیچ کس را رها نمی کند و اهل صدق را، طوعاً یا کرهاً ، از اهل کذب تمییز می دهد ... مكاری چون ضحاك بن عبدالله نیز نمی تواند از چشم ابتلای دهر پنهان شود... و فاش باید گفت ، این محضر عظیم حق جایی برای پنهان شدن ندارد...
تن ضحاك بن عبدالله همه عاشورا، ازصبح تا غروب، به همراه اصحاب عاشورایی امام عشق بود، اما جانش ، حتی نفسی به ملكوتی که آن احرار را بار دادند راه نیافت ، چرا که بین خود و حسین شرطی نهاده بود : "عبادت مشروط" ... اما زنهار که لوح تقدیر ما بر قلم اختیار می رود!
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مكن/که خواجه خود روش بنده پروری داند
ضحاک بن عبدالله همه ی روز را جنگیده بود، اما شهادت ، همه ی روز را از او گریخته بود .دهر نیز همه ی لوازم را جمع آورده بود ، تا او بتواند از آن معرکه بگریزد، معرکه ای که دشمن آنچنان بر آن احاطه داشت ، که حلقه ای بر خاتم انگشتر...نه ، ستوه را در کار خلقت راهی نیست ، و سرانجام کار ما بلا استثناء انعکاس چهره ی باطن ماست، در آیینه ی دهر...
و تو اي آن که در سال شصت و يکم هجري هنوز در ذخاير تقدير نهفته بوده اي و اکنون در اين دوران جاهليت ثاني و عصر توبه بشريت، پاي به سياره زمين نهاده اي نوميد مشو که تو را نيز عاشورايي است
کتاب فتح خون - شهید مرتضی آوینی
با صدای محمد رسولپور
کاری از کارگروه پادکست هیئت هنر
محرم 1402
#پادکست_تو_را_نیز_عاشوراییست
#پادکست_هیئت_هنر
#پادکست
#تورانیزعاشورییست
#تو_را_نیز_عاشورایی_است
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.